آیه 52 سوره نمل

از دانشنامه‌ی اسلامی

فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً بِمَا ظَلَمُوا ۗ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ

[27–52] (مشاهده آیه در سوره)


<<51 آیه 52 سوره نمل 53>>
سوره :سوره نمل (27)
جزء :19
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

این است خانه‌های بی‌صاحب ایشان که چون ظلم کردند همه ویران شد و در این کار برای دانایان آیت عبرت است.

این خانه های آنان است که به سبب ستمشان [از سکنه] خالی مانده. بی تردید در این سرگذشت برای گروهی که معرفت و شناخت دارند، عبرتی بزرگ وجود دارد،

و اين [هم‌] خانه‌هاى خالى آنهاست به [سزاى‌] بيدادى كه كرده‌اند. قطعاً در اين [كيفر] براى مردمى كه مى‌دانند عبرتى خواهد بود.

آن خانه‌هاى آنهاست كه به كيفر ظلمى كه مى‌كردند خالى افتاده است. در آن دانايان را عبرتى است.

این خانه‌های آنهاست که بخاطر ظلم و ستمشان خالی مانده؛ و در این نشانه روشنی است برای کسانی که آگاهند!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

So there lay their houses, fallen in ruin because of their wrongdoing. There is indeed a sign in that for a people who have knowledge.

So those are their houses fallen down because they were unjust, most surely there is a sign in this for a people who know.

See, yonder are their dwellings empty and in ruins because they did wrong. Lo! herein is indeed a portent for a people who have knowledge.

Now such were their houses, - in utter ruin, - because they practised wrong-doing. Verily in this is a Sign for people of knowledge.

معانی کلمات آیه

  • خاوية: خوى: خالى شدن. سقوط. «قوى بطنه من الطعام» شكمش از طعام خالى شد «خاوية»: خالى.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ «52»

پس اين خانه‌هاى آنهاست كه به خاطر ظلمى كه كردند ويران و خالى شده است، و قطعاً در اين (كيفر، عبرت‌و) نشانه روشنى است براى اهل علم و آگاهى.

وَ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ «53»

و مؤمنان و كسانى را كه اهل پروا بودند، (از مهلكه) نجات داديم.

نکته ها

كلمه‌ى‌ «خاوِيَةً»، هم به معناى سقوط، فنا و ويرانى است، و هم به معناى خالى شدن از ساكنان مى‌باشد.

پیام ها

1- آثار باستانى عبرت‌آموز بايد براى آيندگان حفظ شود. «فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ»

2- عقوبت، مخصوص آخرت نيست، گاهى ستمگران، در دنيا به عقوبت‌

جلد 6 - صفحه 436

مى‌رسند. «فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً»

3- عبرت‌ها و نشانه‌ها، به تنهايى كافى نيست؛ انگيزه‌ى عبرت آموزى در انسان‌ها لازم است. «لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ»

4- سرنوشت انسان، در گرو اعمال اوست. «خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا- أَنْجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا»

5- قهر الهى، تر و خشك را با هم نمى‌سوزاند، لذا افراد متّقى استثنا مى‌شوند و نجات مى‌يابند. «وَ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ»

6- آثار ايمان و تقوا، مخصوص آخرت نيست؛ اهل تقوا، در دنيا نيز نتيجه‌ى كار خود را مى‌بينند. «وَ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ»

7- ايمانى كارساز است كه با تقواى دائمى همراه باشد. «آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (52)

فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً: پس آنست خانه‌هاى آنها در زمين حجر، يعنى وادى القرى كه ميان مكه و شام است در حالتى كه خالى است و منهدم و ويران شده، بِما ظَلَمُوا: به سبب آنچه ستم نمودند از كفر و عناد و تجاوز از فرمان حق.

إِنَّ فِي ذلِكَ‌: بدرستى كه در آنچه با قوم ثمود نموديم از هلاكت آنها و ويرانى خانه‌هاى آنها، لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ‌: هر آينه نشانه و علامتى است براى قومى كه مى‌دانند آن را تا بدان پند يابند و متّعظ شوند و عبرت گيرند.

تنبيه: آيه شريفه آگاهى است بر آنكه ظلم و تعدى و تجاوز از حق، سر انجام بد را دچار شخص گرداند از هلاكت و خرابى و منهدم شدن خاندان و هستى؛ چنانكه گزارشات امم سابقه اين مطلب را مبرهن سازد از جمله قوم صالح به سبب ظلم به نفس خود و غير، خانه خراب گرديدند.

جلد 10 - صفحه 60

ابن عباس گويد: يافتم در كتاب خدا اينكه ظلم، خانه‌ها را خراب مى‌كند، پس اين آيه تلاوت نمود: (فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا) در تفسير اهل البيت عليهم السّلام مذكور است كه ظلمه آل محمد را همين حال بود، چه اثرى از خانه‌ها و شهرهاى ايشان نمانده، و آنچه در عقب خود گذاشته‌اند در دنيا طعن و لعن و در آخرت معذب به عذاب اليم و عقاب جحيم است.

خلاصه كفار و معاندين قوم صالح عليه السّلام هلاك شدند بدين طريق كه در وقت هلاك آنها هر يك را به مقدار نخود، جرحى بر دست پديد آمد؛ روز اول سرخ بود، روز دوم زرد شد، روز سوم سياه، و روز چهارم شكافته شد و در عقب آن جبرئيل صيحه زد و تمام هلاك شدند و مؤمنين نجات يافتند چنانچه فرمايد:


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‌ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذا هُمْ فَرِيقانِ يَخْتَصِمُونَ (45) قالَ يا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (46) قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ (47) وَ كانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ (48) قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (49)

وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (50) فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ (51) فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (52) وَ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ (53)

ترجمه‌

و بتحقيق فرستاديم بسوى ثمود برادرشان صالح را كه بپرستيد خدا را پس آنگاه آنها دو فرقه شدند كه دشمنى ميكردند

گفت اى قوم من چرا بشتاب ميخواهيد بدى را پيش از خوبى چرا آمرزش نميخواهيد از خدا باشد كه شما رحم كرده شويد

گفتند فال بد زديم بتو و بهر كه با تو است گفت فال بد شما نزد خدا است بلكه شما گروهى هستيد كه آزموده ميشويد

و بودند در شهر نه نفر از قوم كه افساد ميكردند در زمين و اصلاح نميكردند

گفتند با آنكه سوگند خوردند بخدا كه هر آينه شبيخون ميزنيم بر او و اهلش پس ميگوئيم البته بخونخواهش كه حاضر نبوديم در وقت هلاك اهل او و همانا مائيم هر آينه راستگويان‌

و مكر كردند مكر كردنى و مكر كرديم مكر كردنى و آنها درك نمى‌كردند

پس بنگر چگونه بود انجام مكر آنها كه ما هلاك كرديم آنها و قومشانرا همگى‌

پس اينست خانه‌هايشان كه فرو ريخته بسبب آنكه ستم كردند همانا در اين آيتى است براى گروهى كه ميدانند

و رهانيديم آنانرا كه ايمان آوردند و پرهيز ميكردند.

جلد 4 صفحه 155

تفسير

خداوند باز براى تذكّر كفار بعواقب وخيم كفر قصه حضرت صالح را كه از قوم ثمود بود و باين مناسبت برادر آنها خوانده شده يادآورى فرموده كه ما او را برسالت مبعوث بر آنها نموديم و او دعوت نمود آنانرا بتوحيد و عبادت خداى يگانه و بعضى قبول نمودند و بيشتر تكذيب كردند و دو دسته شدند يك دسته مؤمنين و يكدسته كافرين و با يكديگر در تصديق و تكذيب حضرت صالح مخاصمه و نزاع داشتند و كفار از آنحضرت براى امتحان تقاضا نمودند كه عذابى را كه بآنها وعده ميدهد در صورت تكذيب و بقاء بر كفر زودتر بر آنها وارد نمايد و او جواب فرمود چرا تعجيل مى‌نمائيد در عذاب كه بد است براى شما و ميخواهيد نزول آنرا قبل از رحمت خدا كه در اثر ايمان و تصديق پيغمبر او بر شما نازل خواهد شد و خوب است براى شما و چرا استغفار و توبه از معاصى خود نمى‌نمائيد و ايمان نمى‌آوريد تا مشمول رحمت حق شويد و اگر عذاب نازل شود ديگر توبه و ايمان فائده ندارد آنها گفتند واقعا از وقتى كه شما اين نغمه را در ميان ما بلند كرديد و دو دستگى ايجاد نموديد قحط و غلا در ميان ما پيدا شد و ما اين را بفال بد گرفتيم و از شومى تو و اتباعت ميدانيم كه حوادث و ناملائمات پى در پى بر ما وارد شده و ميشود و حضرت فرمود اشتباه فرموديد اين ناملائمات در نتيجه اعمال خود شما است كه از اطاعت خدا و پيغمبرش سرپيچى نموديد و خداوند خواسته شما را امتحان فرمايد كه گرفتارتان كرده و ميكند شايد متوجه شويد كه زمام امور بدست ديگرى است و بايد وسائل سعادت و نيكبختى را از مبدء غيب خواستار گشت و دست نياز بدرگاه كار ساز دراز كرد پس خوب است ايمان بياوريد تا رفع تمام گرفتاريهاى شما بشود و كلمه اطّيّر نادر اصل تطيّرنا بوده بعد از قلب تاء بطاء و ادغام و احتياج بهمزه وصل اطّيّرنا شده است و در شهر حجر كه مسكن حضرت صالح بود نه نفر از اشقياء و اشراف و اشرار قوم بودند كه جز افساد و اضلال و شرارت و فتنه انگيزى كارى نداشتند و با يكديگر هم قسم شدند و گفتند بخدا شبانه بر سر صالح و كسانش ميريزيم و آنها را ميكشيم و بعدا هر كس قيام بخونخواهى او نمود از بازماندگانش ميگوئيم ما در وقت هلاكت كسان او حاضر نبوديم و از مرتكب قتل خبر نداريم چه رسد بآنكه‌

جلد 4 صفحه 156

متصدّى آن باشيم و ميگوئيم بخدا قسم كه ما راستگويانيم يا و حال آنكه ما راستگويانيم چون تنها در قتل كسان او حاضر نبوديم بلكه در قتل او و كسانش با هم حاضر بوديم و قمى ره فرموده مراد آنستكه ما اينكار را ميكنيم و اظهر همان معناى اول است كه خواستند بعد از انكار بقسم دروغ خود را تبرئه نمايند و گفته‌اند بعد از آنكه ناقه را كفار پى كردند حضرت صالح فرمود تا سه روز ديگر عذاب بر شما نازل خواهد شد و مسجدى داشت در ميان دره كوهى كه آنجا ميرفت و نماز ميخواند اين نه نفر رفتند آنجا كه چون آنحضرت بيايد او را بكشند و بعد كسانش را و گفتند او گمان ميكند تا سه روز ديگر از امر ما فراغت پيدا ميكند و ما بايد تا سه روز بحساب او و كسانش برسيم ناگاه سنگ بزرگى از كوه بر سر آنها آمد كه همه را بزير گرفت و هلاك كرد و باقى قوم بصيحه آسمانى هلاك شدند و اينها همان اشخاصى بودند كه بيش از همه در قتل ناقه سعى نمودند و اسماء آنها از ابن عباس نقل شده و رئيس آنها قدّار نام بوده كه بأشقى الأشقياء امم ماضيه معرّفى شده چنانچه ابن ملجم بأشقى الأشقياء اين امّت و تميز تسعه بر هط باعتبار آنستكه رهط مانند قوم اسم جمع است پس مثل آنستكه فرموده باشد نه مردان يا نفرات ولى قمى ره فرموده شبانه آمدند حضرت صالح را بكشند ملائكه‌ئى كه نگهبان او بودند آنها را در خانه حضرت كشتند با سنگ و بعدا ساير قوم بزلزله نابود شدند و در هر حال مكر و حيله و تدبيرى نمودند و خداوند همانرا سبب هلاكشان و جزاى مكرشان قرار داد با آنكه متوجه نبودند كه با خدا نميشود مكر كرد و ادراك نميكردند نتيجه مكر خودشان را كه مكر خدا با آنها است پس ببين اى كسيكه ديده بصيرت دارى سر انجام مكر و حيله آنها را كه چگونه خداوند هلاك فرمود آن نه نفر و ساير آنقوم سركش را بصيحه آسمانى و زلزله زمينى بتمامى و اين خانه‌هاى آنها است كه بى صاحب و ويران افتاده مى‌بينند آنها را اهالى مكه و مدينه در راه شام براى ظلمى كه بخودشان نمودند و از اطاعت خدا و پيغمبرش سرپيچى كردند و اين مايه عبرت و آيت بزرگى است براى ارباب معرفت كه بدانند عاقبت، هر قوم كه با خدا در افتادند ور افتادند و نابود شدند و اهل ايمان و تقوى نجات يافتند و بسعادت دو سرا فائز و نائل گشتند و لتبيّتنّه و

جلد 4 صفحه 157

لتقولنّ بتاء و صيغه جمع بنحو خطاب بعضى ببعض و انّا دمّرناهم بكسر همزه نيز قرائت شده است و گفته‌اند اهل نجات چهار هزار نفر بودند كه با حضرت صالح از وادى القرى بحضرموت رهسپار شدند و آنحضرت پس از ورود برحمت ايزدى و اصل گرديد لذا آن بلد بحضرموت خوانده شد.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَتِلك‌َ بُيُوتُهُم‌ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا إِن‌َّ فِي‌ ذلِك‌َ لَآيَةً لِقَوم‌ٍ يَعلَمُون‌َ (52)

‌پس‌ اينست‌ منازل‌ و بيوت‌ ‌آنها‌ ‌که‌ خالي‌ و بي‌ صاحب‌ و خراب‌ افتاده‌ بسبب‌ آنچه‌ ‌که‌ ظلم‌ ميكردند محققا ‌در‌ ‌اينکه‌ پيش‌ آمد ‌هر‌ آينه‌ دليل‌ و برهان‌ ‌است‌ ‌از‌ ‌براي‌ قومي‌ ‌که‌ ميدانند و عالم‌ هستند.

(فَتِلك‌َ بُيُوتُهُم‌) مخصوصا ثمود منازل‌ بسيار محكم‌ ‌در‌ دل‌ سنگ‌ ميتراشيدند ‌که‌ ‌از‌ خرابي‌ محفوظ ‌باشد‌ گمان‌ ميكردند ‌که‌ هزار سال‌ زنده‌ هستند و ‌در‌ ‌آنها‌ سكونت‌ دارند چنانچه‌ ميفرمايد وَ كانُوا يَنحِتُون‌َ مِن‌َ الجِبال‌ِ بُيُوتاً آمِنِين‌َ (حجر ‌آيه‌ 80) وَ تَنحِتُون‌َ مِن‌َ الجِبال‌ِ بُيُوتاً

جلد 14 - صفحه 157

فارِهِين‌َ (شعراء ‌آيه‌ 149).

(خاوِيَةً) خوي‌ بمعني‌ خالي‌ بودن‌ ‌است‌ ‌يعني‌ بي‌ صاحب‌ و بمعني‌ سقوط ‌است‌ ‌که‌ ميفرمايد ‌در‌ قضيه‌ عزير أَو كَالَّذِي‌ مَرَّ عَلي‌ قَريَةٍ وَ هِي‌َ خاوِيَةٌ عَلي‌ عُرُوشِها (بقره‌ ‌آيه‌ 261) ‌يعني‌ طاق‌ عمارات‌ ‌آنها‌ سقوط كرده‌ ‌بود‌ وَ هِي‌َ خاوِيَةٌ عَلي‌ عُرُوشِها (كهف‌ ‌آيه‌ 42 و حج‌ ‌آيه‌ 44) (بِما ظَلَمُوا) باء سببيت‌ ‌يعني‌ سبب‌ و منشأ هلاكت‌ ‌آنها‌ و خرابي‌ عمارات‌ ‌آنها‌ ظلم‌ ‌آن‌ ها ‌بود‌ ‌که‌ ‌هم‌ ظلم‌ بدين‌ ‌که‌ ‌در‌ كفر و شرك‌ ‌خود‌ ثابت‌ بودند و ايمان‌ نياوردند و ‌هم‌ ظلم‌ بحضرت‌ صالح‌ و مؤمنين‌ بآن‌ ‌که‌ چه‌ اندازه‌ اذيت‌ كردند و اراده قتل‌ ‌آنها‌ ‌را‌ داشتند و ‌هم‌ ظلم‌ بنفس‌ ‌در‌ فسق‌ و فجور و طغيان‌ و سركشي‌.

(إِن‌َّ فِي‌ ذلِك‌َ لَآيَةً) ‌آيه‌ بمعني‌ دليل‌ و برهان‌ ‌است‌ ‌براي‌ اثبات‌ مطلبي‌ ‌در‌ باب‌ معجزات‌ دليل‌ ‌است‌ ‌بر‌ صدق‌ انبياء و ‌اينکه‌ بلاها دليل‌ ‌است‌ ‌بر‌ اعمال‌ سيئه‌ ‌که‌ آثار وخيمه‌ دارد لكن‌:

(لِقَوم‌ٍ يَعلَمُون‌َ) ‌از‌ ‌براي‌ علم‌ دو اطلاق‌ ‌است‌ يكي‌ علم‌ مقابل‌ شك‌ و ظن‌ و وهم‌ ‌که‌ ‌در‌ باب‌ اصول‌ دين‌ و ايمان‌ علم‌ لازم‌ ‌است‌ شك‌ و ظن‌ و وهم‌ كافي‌ نيست‌ ‌حتي‌ عنوان‌ دارند ‌که‌ ‌اگر‌ احيانا شبهه‌ ‌در‌ يكي‌ ‌از‌ امور دينيه‌ ‌که‌ مدخليت‌ ‌در‌ ايمان‌ دارد ‌در‌ قلب‌ داخل‌ شد ‌ يا ‌ بالقاء شيطان‌ و وسوسه‌ ‌ يا ‌ بالقاء بغض‌ اهل‌ ضلال‌ واجب‌ ‌است‌ فوري‌ ‌خود‌ ‌را‌ باهل‌ علم‌ رساند و رفع‌ شبهه‌ بشود ‌که‌ ‌اگر‌ بشبهه‌ باقي‌ ماند ايمان‌ زايل‌ ميشود و يكي‌ مقابل‌ جهل‌ و حمق‌ و ‌در‌ اينجا باين‌ معني‌ ‌است‌ زيرا جهال‌ ‌اينکه‌ پيشامدها ‌را‌ مستند باتفاق‌ ميگويند و مستند بخدا و عقوبت‌ اعمال‌ سيئه‌ نميدانند لكن‌ علماء ‌که‌ ميگويند هيچ‌ امر ‌در‌ عالم‌ اتفاق‌ نميافتد الا بمشيت‌ و اراده‌ حقتعالي‌ و ‌اينکه‌ نحوه‌ امور آثار وخيمه‌ كفر و ظلم‌ و سوء اعمال‌ ‌است‌ ‌آنها‌ متنبه‌ ميشوند و ‌خود‌ ‌را‌ آلوده‌ نميكنند و ميدانند ‌که‌ سنت‌ الهي‌ تغيير پذير نيست‌ فَلَن‌ تَجِدَ لِسُنَّت‌ِ اللّه‌ِ تَبدِيلًا وَ لَن‌ تَجِدَ لِسُنَّت‌ِ اللّه‌ِ تَحوِيلًا (فاطر ‌آيه‌ 43).

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 52)- سپس قرآن در مورد چگونگی هلاکت و سر انجام آنها چنین می‌گوید: «پس ببین این خانه‌های آنهاست که به خاطر ظلم و ستمشان (ساقط شده و) خالی مانده»! (فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا).

آری! آتش ظلم و ستم در آنها افتاد و همه را سوزاند و ویران کرد.

«در این ماجرا درس عبرت و نشانه روشنی است (از پایان کار ظالمان و قدرت پروردگار) برای کسانی که می‌دانند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏7، ص468

منابع